رفتم
رفتم که دراین شهر نبینی اثرم را
لب های ترک خورده و چشمان ترم را
حاجت به رها کردنم از کنج قفس نیست
ای قیچی تقدیر مچین بال و پرم را
تنها شدم آن قدر که انگار نه انگاربا آینه آراسته ام دور و برم را
فردا چه طلب می کند آن یار
که دیرگفتی: غزل بگو!
چه بگویم؟
مجال کو؟
شیرین من، برای غزل شور و حال کو؟
پر میزند دلم به هوای غزل،
ولی گیرم هوای پر زدنم هست، بال کو؟
… گیرم به فال نیک بگیرم بهار را
چشم و دلی برای تماشا و فال کو؟
تقویم چارفصل دلم را ورق زدم
آن برگهای سبزِ سرآغاز سال کو؟
رفتیم و پرسش دل ما بیجواب ماند
حال سؤال و حوصلهی قیل و قال کو؟
نظرات شما عزیزان: